شاهکار فردوسی شاهنامه است که راجع به تاریخ قدیم ایران از آغاز تمدن ایرانی تا انقراض حکومت آن به دست عرب است. این دوره ممتد تاریخی به پنجاه پادشاهی تقسیم میشود که از حیث طول زمان و تفضیل با اختصار مطالب با یکدیگر متفاوتند. (در شاهنامه سه دوره متفاوت میتوان تشخیص داد. اول دوره اساطیری، دوم عهد پهلوانی، سوم دوره تاریخی)، دورهی اساطیری از عهد کیومرث تا ظهور فریدون، دورهی پهلوانی از قیام کاوه تا قتل رستم، دورهی تاریخی از اواخر عهد کیان به بعد.
ولیکن این قسمت نیز آمیختگی تمام با افسانه و داستانهای حماسی دارد و شاهنامه فردوسی بر اثر نفوذ شدیدی که در میان طبقات مختلف ایرانیان یافت، در تمام ادوار تاریخی بعد از قرن پنجم مورد توجه بود و توجه عموم طبقات و اهمیت مقام ادبی آن باعث شد که بسیاری از شاعران به استقبال و ساختن منظومهای نظیر آن همت گمارند و به همین سبب از اواخر قرن پنجم تا چند قرن گروه بزرگی از شاعران منظومههای حماسی به تقلید از آن پدید آوردند ولی هیچیک نتوانستهاند چون فردوسی از عهده این کار شگرف برآیند. شاهنامه به زبانهای زنده دنیا مانند انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، روسی، سوئدی، ایتالیائی، اسپانیائی و دانمارکی و… ترجمه شده است.
بخش های اصلی شاهنامه

در واقع این کتاب از سه بخش اصلی به نام اساطیری، پهلوانی و تاریخی تشکیل شده که از زمان نژاد پارسی تا انقراض حکومت ساسانیان توسط اعراب در بر می گیرد.
دوره تاریخی
این دوره با ظهور و آغاز بهمن شروع می شود و سپس پسران داراب یعنی دارا و داراب به قدرت می رسند. اسکندر مقدونی دارا را که به نام داریوش سوم هم شناخته می شود، می کشد و به جای وی بر تخت پادشاهی تکیه می زند. پس از دوره اسکندر، اشکانیان به قدرت می رسند و بعد از اشکانیان، ساسانیان به روی کار می آیند که مورد حمله اعراب قرار می گیرند؛ همچنین شاهنامه در این حین به پایان می رسد.


دوره اساطیری
دوره اساطیری از دوره کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این حین پادشاهانی نظیر کیومرث، هوشنگ، جمشید و تهمورث به قدرت رسیدند تا ایران را گسترش دهند. در این حین اتفاقات بسیاری افتاد که یکی از اتفاقات ظهور ضحاک بود که حکومتی ظالم و بدگمان داشت، اما با اتحاد و یکپارچگی فریدون و کاوه آهنگر پس از گذشت هزارسال حکومت ضحاک سرکوب شد
دوره پهلوانی
دوره پهلوانی از پادشاهی فریدون آغاز می شود که به ترتیب پادشاهانی که در این دوره قرار دارند، ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب بودند. همچنین پادشاهان کیانی کیکاووس، لهراسب، کیقباد، کیخسرو روی کار آمدند. سپس پهلوانان و دلاور مردانی نظیر رستم، زال، طوس، سهراب، بیژن و …ظهور کردند.

گزیده اشعار فردوسی
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهی بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشهی سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی
ز گفتار بیکار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بــس
ندادند شـیر ژیان را بکس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شود
کنام پلنگان و شیران شـود
چـو ایـران نباشد تن من مـباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریـم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
ز دانش دل پیر برنا بود
ز دانش اولین به یزدان گرای
کجا هست و باشد همیشه به جای
به دانش ز یزدان شناسد سپاس
خنک مرد دانا و یزدان شناس
دگر آن که دارد ز یزدان سپاس
بود دانشی مرد نیکی شناس
به دانش فزای و به یزدان گرای
که او باد جان ترا رهنمای
بپرسیدم از مرد نیکو سخن
کسی کو بسال و خرد بد کهن
که از ما به یزدان که نزدیکتر
که را نزد او راه باریکتر
چنین داد پاسخ که دانش گزین
چو خواهی ز پروردگار آفرین
به گیتی به از مردمی کار نیست
بدین با تو دانش به پیکار نیست
سر راستی دانش ایزیدیست
چو دانستیش زو نترسی ؛ بدیست